دل : عاشقم
عقل: عشق؟ یعنی چه؟
دل : مفهوم بودن
عقل : بودن ؟ بودن با که با چه؟
دل :با آن که میخوانمش
عقل : که چه؟
دل : که آرام بگیرم .که پرواز کنم
عقل : پرواز به کجا ؟
دل : به آسمان به اوج به آنجا که فقط من باشم و او
عقل : که چه کنی؟...
دل: تا در آغوشش گیرم تا در زیر گوشش نجوا کنم
عقل: نجوا؟ نجوای چه ؟
دل :که دوستت دارم
عقل :دوست داشتن؟
دل : این را دیگر تو نمیفهمی
عقل: من عقلم میتوانم درک کنم
دل :دوست داشتن هر لغتش دریایی از معنی است
{ د } یعنی دل دادن؛ دل سپردن
بعد نوبت { و } که میشود: واحد یکتا نشان یک نفر
{س} سرسپردن در قبال قامت یار یعنی ستایش آن که میخوانمش
حال نوبت { ت }هست تا تجلی دوست را تکمیل کند
{ت} یعنی تمنای وصال یعنی تمنای آغوش یعنی تاراج دل توسط معشوق
حال نوبت داشتن هست
{د} یعنی دیوانگی یعنی جنون یار داغی قلب برای او
حال نوبت قامت بلند { آ } هست
{آ} آغوش یار؛ آغوش آن که { د } دیوانگی را ایجاد کرده است
حال نوبت { ش } شهد شیرین آغوش یار ؛شراب جا و تن ؛شکروجود و شوق پرواز
باز هم نوبت { ت } هست اما این بار فرق میکند
{ت} یعنی تن دادن و تن سپردن یعنی تهی شدن از خود در قبال معشوق
ودر آخر {ن} نماد عشق نشان عشق تا کامل کننده دوست داشتن شود تا نماد نجابت عشقی پاک شود
عقل: چه خوب من هم میتوانم در این پرواز با تو باشم ؟
دل : نه تو بال های این پررواز را نداری
عقل : کدام بال ها ؟
دل ؟ بال های { ع } { ش } { ق }

نظرات شما عزیزان: